داشتم تو سیستمم دنبال ی فایل میگشتم که این تحلیل رو دیدم.تحلیل فیلم ویپلش که سال گذشته نوشته بودم.تقدیم به علاقه مندان::

ویپلش فیلمی که است درباره عبور یک استعداد از همه سختی ها و رقیب ها و رسیدن به نقطه شروع ، شروع فصلی جدید در زندگی اندرو.شخصیتی که کارگردان با استفاده از نمای افتتاحیه در راهروی هنرستان شیفر،آنجا که دوربین به سوی اندرو تِرَک میشود و او را که لباس سفید بر تن دارد و مشغول زدن درام است نشان میدهد.تی شرت سفیدی که او را شبیه فرشته ای کرده است که در معرض قربانی شدن قرار دارد؛این را میشود از حرکت مرموزانه ای که از محیطی با رنگ سبز سوخته به او نزدیک میشود فهمید. جی.کی.سیمونز(فلچر) که چهره ای جدی و پر رمز رازی را دارد در فیلم ظاهر میشود،شخصیتی که بیننده در طول فیلم سعی دارد آن را رمز گشایی کند اما رفتار او تا اخرین دقایق فیلم قابل پیشبینی نیست، پلانی که در آن فلچر قبل از اجرای اندرو وی را متوجه این نکته میکند که  میداند که شکایت و حرف های برعلیه او زده شده کار اندرو بوده است مصداق خوبی بر این ادعاست.

اندرو میخواهد شبیه چارلی پارکر باشد حتی اگر در جوانی همانند او به دلیل اعتیاد در گوشه ای بمیرد،مهم اینست که بر سر میز شام عده ای هنوز درباره او حرف میزنند.او پارکر بودن را به پیرمرد ثروتمندی که هیچکس نمیداند او چه کسی است ترجیح میدهد و برای این هدف خود دوست دخترش را نیز ترک میکند و راه خود را از اقوام خود در سر سفره جدا میکند،او دوست دارد متمایز باشد و به شهرت برسد و حتی اگر استاد فلچر که فحاشی و بی ادبی او را در تمام فیلم میبینیم بر سر راه او قرار بگیرد و جایگزینی برای او انتخاب کند او حاضر تسلیم نمیشود و به مقابله لفظی با فلچر میپردازد و اصول رفتاری استاد و شاگردی مخدوش میشود

به  آقای شزل تبریک میگویم.روایتی زیبا از تلاش اندرو تا رسیدن به نقطه پیروزی به تصویر کشیده است.هر چه او بیشتر عرق میکند و به پیروزی نزدیک میشود چهره او زیباتر میشود.او حاضر است برای این کار خون خود را نیز از دست بدهد اما از تلاش دست بر ندارد و متعالی ترینِ این حالت،لحظه ای است که او برای از دست ندادن مسابقه انتخابی آن هم به بهانه همراه نداشتن چوب های درام،  در راه بازگشت تمام پیکرش آغشته به خون میشود ولی خود را به صحنه میرساند.اندرو سفید پوش که حالا  مورد تهاجم گرگی سیاه پوش قرار گرفته و خون روی پراهن اندرو این را به خوبی روایت کرده است. بره جوان مغلوب گرگ پیر میشود و از صحنه خارج میگردد.اما آغوش پدرش او را امید میدهد و این بار او به صحنه می آید تا نت های آهنگ ویپلش که آن را حفظ کرده بود  بنوازد تا این بار گرگ پیرِ سیاه پوش با ساز بره جوان سفید پوش برقصد و قانون های استاد و شاگردی نادیده گرفته شود.

 با احترام؛میثم شجاعی